کنایه از آفتاب باشد. چتر زرین. (انجمن آرا) (آنندراج). برای آفتاب استعمال کنند. (از فرهنگ نظام). چتر روز. چتر سحر: بی جوش خون ز موکب ساغر گذشته ایم بی چتر زر چو لشکر آتش دویده ایم. خاقانی. رجوع به چتر روز و چتر زرین شود
کنایه از آفتاب باشد. چتر زرین. (انجمن آرا) (آنندراج). برای آفتاب استعمال کنند. (از فرهنگ نظام). چتر روز. چتر سحر: بی جوش خون ز موکب ساغر گذشته ایم بی چتر زر چو لشکر آتش دویده ایم. خاقانی. رجوع به چتر روز و چتر زرین شود
این کلمه در این بیت خاقانی آمده است: شهر زر و تخت طاقدیس خسان را باز مرا جفت کین نوای صفاهان. و بقرینۀ تخت طاقدیس و کین نوای صفاهان که همه اسامی الحان مختلفۀ موسیقی است باید آن نیز نام لحنی از موسیقی باشد ولی در فرهنگهای معموله عجالتاًنیافتم. (یادداشتهای قزوینی ج 5 ص 232)
این کلمه در این بیت خاقانی آمده است: شهر زر و تخت طاقدیس خسان را باز مرا جفت کین نوای صفاهان. و بقرینۀ تخت طاقدیس و کین نوای صفاهان که همه اسامی الحان مختلفۀ موسیقی است باید آن نیز نام لحنی از موسیقی باشد ولی در فرهنگهای معموله عجالتاًنیافتم. (یادداشتهای قزوینی ج 5 ص 232)
چتر بر سر زدن. چتر بر سر نهادن. چتر برسر کشیدن. چتر در سر کشیدن. (آنندراج) : سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر ولی ز طرف کله چتر بر سحاب زده. حافظ. نی بهر سایه چتر بفرقم زد آسمان استاده است چرخ که چون افکند مرا. قاسم مشهدی (از آنندراج). ، ورزشی است کشتی گیران را، که بر روی هر دو دست استاده شده هر دو پا جفت کرده، بگردش درآیند. (آنندراج) (غیاث). ورزش کردن کشتی گیران باین طریق که بر روی هر دو دست ایستاده و هر دو پا را جفت کرده بگردش درآیند. (ناظم الاطباء) ، چیز پهنی در هوا باز شدن مانند چتر. (فرهنگ نظام). چتر زدن در هوا، چون شاخه های نارون یا بوتۀ گل سرخ، گرد برآوردن پرهای دم خود، مانند طاوس و بوقلمون. پرهای دنبال را افراشته، قوس گونه ای ساختن. پرهای دم را افراخته واز آن قوس ساختن چنانکه طاوس و بوقلمون. - چتر طاوس زدن. رجوع به چتر طاووس زدن شود
چتر بر سر زدن. چتر بر سر نهادن. چتر برسر کشیدن. چتر در سر کشیدن. (آنندراج) : سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر ولی ز طرف کله چتر بر سحاب زده. حافظ. نی بهر سایه چتر بفرقم زد آسمان استاده است چرخ که چون افکند مرا. قاسم مشهدی (از آنندراج). ، ورزشی است کشتی گیران را، که بر روی هر دو دست استاده شده هر دو پا جفت کرده، بگردش درآیند. (آنندراج) (غیاث). ورزش کردن کشتی گیران باین طریق که بر روی هر دو دست ایستاده و هر دو پا را جفت کرده بگردش درآیند. (ناظم الاطباء) ، چیز پهنی در هوا باز شدن مانند چتر. (فرهنگ نظام). چتر زدن در هوا، چون شاخه های نارون یا بوتۀ گل سرخ، گرد برآوردن پرهای دم خود، مانند طاوس و بوقلمون. پرهای دنبال را افراشته، قوس گونه ای ساختن. پرهای دم را افراخته واز آن قوس ساختن چنانکه طاوس و بوقلمون. - چتر طاوس زدن. رجوع به چتر طاووس زدن شود
دارندۀ چتر. آن کس که چتر در دست دارد، چترساز. (آنندراج). رجوع به چترساز شود، کنایه از پادشاه. کنایه از صاحب لوا و چتر. آنکه علامت شاهی و بزرگی دارد، کسی که چتر بر سرپادشاه نگه میداشته. چترکش. (آنندراج) : گشت مهیا همه ترتیب بار چتر گشاد از دو طرف چتردار. باقرکاشی (از آنندراج). رجوع به چترکش شود
دارندۀ چتر. آن کس که چتر در دست دارد، چترساز. (آنندراج). رجوع به چترساز شود، کنایه از پادشاه. کنایه از صاحب لوا و چتر. آنکه علامت شاهی و بزرگی دارد، کسی که چتر بر سرپادشاه نگه میداشته. چترکش. (آنندراج) : گشت مهیا همه ترتیب بار چتر گشاد از دو طرف چتردار. باقرکاشی (از آنندراج). رجوع به چترکش شود
بمعنی چتر روز است که کنایه از آفتاب باشد. (برهان) کنایه از آفتاب باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). چتر روز. (آنندراج). آفتاب. (ناظم الاطباء). برای آفتاب استعمال کنند. چتر زر. (فرهنگ نظام). چتر سحر. (ناظم الاطباء) : چتر زرین چون هوا بگرفت گوئی بر فلک عکس شمشیر شه خسرونشان افشانده اند. خاقانی
بمعنی چتر روز است که کنایه از آفتاب باشد. (برهان) کنایه از آفتاب باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). چتر روز. (آنندراج). آفتاب. (ناظم الاطباء). برای آفتاب استعمال کنند. چتر زر. (فرهنگ نظام). چتر سحر. (ناظم الاطباء) : چتر زرین چون هوا بگرفت گوئی بر فلک عکس شمشیر شه خسرونشان افشانده اند. خاقانی