جدول جو
جدول جو

معنی چتر زر - جستجوی لغت در جدول جو

چتر زر
کنایه از آفتاب، طاووس فلک، چراغ روز، چتر نور، غزاله، طاووس مشرق خرام، سپر آتشین، طاس زر، چتر زرّین، چتر روز، خایه زر، گیتی پرور، خایه زرّین، طرف دار انجم، طاووس آتش پر، اسطرلاب چهارم، چراغ سحر
تصویری از چتر زر
تصویر چتر زر
فرهنگ فارسی عمید
چتر زر
(چَ رِ زَ)
کنایه از آفتاب باشد. چتر زرین. (انجمن آرا) (آنندراج). برای آفتاب استعمال کنند. (از فرهنگ نظام). چتر روز. چتر سحر:
بی جوش خون ز موکب ساغر گذشته ایم
بی چتر زر چو لشکر آتش دویده ایم.
خاقانی.
رجوع به چتر روز و چتر زرین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چتر زرین
تصویر چتر زرین
کنایه از آفتاب، چتر زر، طاووس مشرق خرام، چراغ سحر، چراغ روز، خایه زرّین، گیتی پرور، چتر روز، طاووس فلک، طاووس آتش پر، سپر آتشین، چتر نور، طاس زر، اسطرلاب چهارم، طرف دار انجم، غزاله، خایه زر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیر زر
تصویر پیر زر
پیر کهن سال، پیر فرتوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چتردار
تصویر چتردار
دارندۀ چتر، کسی که چتر بر سر پادشاه نگه دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چتر نور
تصویر چتر نور
کنایه از آفتاب، غزاله، اسطرلاب چهارم، طاووس فلک، طاووس مشرق خرام، سپر آتشین، چتر زر، چراغ سحر، خایه زر، طاووس آتش پر، خایه زرّین، چتر روز، طرف دار انجم، چراغ روز، گیتی پرور، طاس زر، چتر زرّین
فرهنگ فارسی عمید
(چَ رِ سَ حَ)
بمعنی چتر زرین است که کنایه از خورشید باشد. (برهان). آفتاب. (ناظم الاطباء). چتر روز. چتر زر. چتر زرین. رجوع به چتر روز و چتر زرین شود
لغت نامه دهخدا
(شَ رِ زَ)
این کلمه در این بیت خاقانی آمده است:
شهر زر و تخت طاقدیس خسان را
باز مرا جفت کین نوای صفاهان.
و بقرینۀ تخت طاقدیس و کین نوای صفاهان که همه اسامی الحان مختلفۀ موسیقی است باید آن نیز نام لحنی از موسیقی باشد ولی در فرهنگهای معموله عجالتاًنیافتم. (یادداشتهای قزوینی ج 5 ص 232)
لغت نامه دهخدا
(رِ زَ)
پیر کهن. (آنندراج). پیر کهنسال
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه کرمانشاه و قصر شیرین میان شاه پسند و حسن آباد
لغت نامه دهخدا
(سَ)
اصطلاحی در بازی آس. اصطلاح بازی ورق. چارصورت از قبیل چار شاه و چار بی بی و چار سرباز و چار آس، چار ورق ده خال. چار لکات
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ دَ)
چتر بر سر زدن. چتر بر سر نهادن. چتر برسر کشیدن. چتر در سر کشیدن. (آنندراج) :
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز طرف کله چتر بر سحاب زده.
حافظ.
نی بهر سایه چتر بفرقم زد آسمان
استاده است چرخ که چون افکند مرا.
قاسم مشهدی (از آنندراج).
، ورزشی است کشتی گیران را، که بر روی هر دو دست استاده شده هر دو پا جفت کرده، بگردش درآیند. (آنندراج) (غیاث). ورزش کردن کشتی گیران باین طریق که بر روی هر دو دست ایستاده و هر دو پا را جفت کرده بگردش درآیند. (ناظم الاطباء) ، چیز پهنی در هوا باز شدن مانند چتر. (فرهنگ نظام). چتر زدن در هوا، چون شاخه های نارون یا بوتۀ گل سرخ، گرد برآوردن پرهای دم خود، مانند طاوس و بوقلمون. پرهای دنبال را افراشته، قوس گونه ای ساختن. پرهای دم را افراخته واز آن قوس ساختن چنانکه طاوس و بوقلمون.
- چتر طاوس زدن. رجوع به چتر طاووس زدن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ رِ)
کنایه از آفتاب انور است. (برهان). آفتاب. (ناظم الاطباء). رجوع به چتر روز و چتر زرین و چتر سحر شود
لغت نامه دهخدا
(شَ شِ)
دارندۀ چتر. آن کس که چتر در دست دارد، چترساز. (آنندراج). رجوع به چترساز شود، کنایه از پادشاه. کنایه از صاحب لوا و چتر. آنکه علامت شاهی و بزرگی دارد، کسی که چتر بر سرپادشاه نگه میداشته. چترکش. (آنندراج) :
گشت مهیا همه ترتیب بار
چتر گشاد از دو طرف چتردار.
باقرکاشی (از آنندراج).
رجوع به چترکش شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نوعی گیاه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ رِ زَرْ ری)
بمعنی چتر روز است که کنایه از آفتاب باشد. (برهان) کنایه از آفتاب باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). چتر روز. (آنندراج). آفتاب. (ناظم الاطباء). برای آفتاب استعمال کنند. چتر زر. (فرهنگ نظام). چتر سحر. (ناظم الاطباء) :
چتر زرین چون هوا بگرفت گوئی بر فلک
عکس شمشیر شه خسرونشان افشانده اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیر زر
تصویر پیر زر
پیر کهنسال، پیر کهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگر زن
تصویر چگر زن
نوازنده چگر چگرچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چتر نور
تصویر چتر نور
چترشید خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
موی جلوی سر خانم ها که کوتاه و به طرفین مایل باشد، طره
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بازی های محلی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوه ی دختری
فرهنگ گویش مازندرانی
به مانند زهر، خیلی تلخ
فرهنگ گویش مازندرانی
حرف بی جا، نق نق کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرازیر
فرهنگ گویش مازندرانی